۱۳۸۸ دی ۱۶, چهارشنبه

درباره استقلال هنری


... بنظر حدودا بیست ساله می آمد. چهره سبزه ای داشت با مدل موهای معمولی و یک ساک روی دوشش. اما آنچه که در نگاه اول توجه مرا جلب کرده بود این بود که داشت با موبایلش موزیک گوش میکرد. جلو رفتم و پس از سلام و یک توضیح مختصر از علت این پرس و جو از او سوال کردم که در حال شنیدن چه موزیکی است. جواب داد: «اسمشو نمی دونم ...! از همین "...ی های" ایرانیه!! ». تشکر کردم و نظرش را در موبایلم یادداشت کردم.
***
حکایتی که در بالا آمد، شاید برای آنانی که ذهنی اهل کنکاش و تحلیل دارند تا حدی جالب باشد. اینکه یکنفر به موزیکی گوش کند که اصلا خالقش را (البته اگر بتوان اسم خالق را روی این افراد گذاشت!) نمی شناسد و ضمنا به آن فحش هم می دهد، پدیده جالبی است که نگارنده طی مدت اندکی که پرس و جوهایی شبیه به نظرسنجی را شروع کرده، بارها با آن مواجه شده است. واقعا فردی که از الفاظش پیداست که اساسا اعتقادی به آنچه که از موبایلش پخش می شود ندارد چرا باید به آن گوش بسپرد؟
اینکه چه چیزی باعث شکل گرفتن این پدیده در موسیقی و فیلم (بعنوان هنرهایی با قابلیت جذب توده مردم) می شود را شاید بتوان با این گفته منتقد فهیم "سعید عقیقی" دریافت که "اثر هنری دارای مخاطب است و محصول دارای مصرف کننده".
اشخاصی را در نظر بگیرید که به سینما میروند تا یک فیلم هندی (به معنی ژانر هندی و نه ساخته شده در کشور هند) ببینند. آنها بدنبال چیز جدیدی نیستند و از قبل از دیدن فیلم می دانند که چه می خواهند: چند صحنه رقص و آواز، یک زوج عاشق که ترجیحا یکی پولدار و دیگری فقیر باشد، چند صحنه اکشن یا بزن بزن و صدالبته عاقبت به خیر شدن قهرمانان قصه و یا بدتر از آن مرگ ومیرهای توخالی و تصنعی... . در چنین شرایطی این فیلمها فرقی با یک محصول مصرفی مثل دستمال کاغذی ندارند. وقتی یک دستمال کاغذی می خریم از آن انتظار خارق العاده ای جز پاک کردن آلودگیهای دست و صورت نداریم. همه چیز از پیش مشخص است و لذا تولید کننده آن هم سعی می کند با استفاده از یک فرمول امتحان شده و موفق دستمالهایش را در یک "خط تولید"، همانگونه که مصرف کنندگان انتظارش را دارند تولید کند. بنابراین یک فیلم هندی با شرکت شاهرخ خان، یک آلبوم از بریتنی اسپرز، یک سریال برای پخش از شبکه سوم راس ساعت 20:45 عمدتا در این نکته مشترکند که هم سازندگان و هم بینندگان یا شنوندگان (بخوانید مصرف کنندگان) آنها از قبل میدانند که چه می خواهند.
در چنین شرایطی شاید سرزنش کردن تولیدکنندگان چنین محصولاتی چندان منطقی نباشد چرا که طبیعی است که طی یک پروسه سرمایه گذاری، هرکسی دوست دارد به هر طریق خریدار بیشتری برای محصول خود دست وپا کند و به سود بیشتری برسد. اما یک تفاوت ناخوشایند بین عالم موسیقی و سینما با "صنایع" دیگر وجود دارد. مشکل زمانی آغاز می شود که تولیدکنندگان این محصولات، ادعای هنرمند بودن و خلق اثر هنری را مطرح میکنند. چنین ادعایی همانقدر پوچ است که ادعای یک تولیدکننده دستمال کاغذی در هنری بودن محصولش. شاید چنین ادعاهایی بخودی خود ایراد بزرگی محسوب نشوند اما چند اشکال اساسی را بهمراه دارند. از جمله: 1- در شرایطی که هر کسی ادعا می کند خالق اثری هنری است، فضا برای یک مخاطب کم تجربه که بدنبال مواجهه با یک اثر هنری واقعی و تاثیرگذار است، تا حد زیادی گنگ، مبهم و غبار آلود می شود. بگونه ای که شاید تشخیص هنر از محصول بدون رجوع به منابع متعدد و متنوع ممکن نباشد. (در حیطه فیلم و موسیقی منتقدین از مهمترین این منابع هستند.) 2- متاسفانه در بیشتر نقاط دنیا با افزایش تعداد مدعیان دروغین در موسیقی و سینما فرصت برای خلق و نیز عرضه آثار هنرمندان واقعی تنگ و تنگ تر می شود.
متاسفانه نمونه های عینی از موقعیتهای بالا بسیار زیادند. بیاد آورید که فرضا در مرحله پیش تولید سری جدید فیلمهای بتمن، زمانی دارن آرونوفسکی فیلمساز جوان و سرکش سینمای مستقل آمریکا که بعنوان کارگردان احتمالی پروژه مد نظر مدیران کمپانی وارنر قرار داشت، اعلام کرد که قصد استفاده از کلینت ایستوود هفتاد و چندساله را در نقش بتمن دارد. تهیه کنندگان که برایشان این سوال پیش آمد که پس چه کسی قرار است روی پرده سینما شلنگ تخته بیندازد، بلافاصله او را کنار گذاشتند و جستجویشان را برای پیدا کردن کارگردانی سازشکارتر ادامه دادند( و در نهایت به کریس نولان رسیدند). واضح است که در چنین فضایی،یک تفکر متفاوت در نطفه خفه می شود.شاید بهمین دلیل باشد که بودجه فیلم "چشمه" آرونوفسکی بارها و بارها از میزان تایید شده کمتر و کمتر می شود اما فیلمساز تسلیم شده و سازشکاری نظیر برایان سینگر برای " بازگشت سوپرمن" 370 میلیون دلار در اختیار دارد چرا که قبل از ادعایش در این ارث و میراث، برادری اش را در X-Menها به مدیران استودیوها ثابت کرده است! البته باید توجه داشت در عالم موسیقی بدلیل هزینه های تولید بمراتب پایینتر نسبت به سینما، مشکل بیشتر در بخش عرضه آثار هنری بروز میکند. بهمین دلیل کارگردانان بعنوان صاحبان و مسئول اصلی فیلمها بیشتر نگران بودجه فیلمهای بعدیشان هستند در حالی که ستارگان موسیقی بیشتر با مسایلی نظیر شهرت دست وپنجه نرم می کنند. تنها گروههای اندکی مثل R.E.M هستند که به قول کِرت کوبین (خواننده فقید نیروانا) "با موضوع شهرتشان مثل قدیسها رفتار می کنند".
نگارنده بهیچ عنوان قصد ندارد تمامی آلبومها و نیز فیلمهای پرفروش را بی ارزش قلمداد کند یا این که این مطلب را به یک بحث ایدئولوژیک ضد سرمایه داری تبدیل کند چرا که اساس به چنین رویکردی اعتقاد ندارد. اما آنچه که قابل بررسی و مطالعه است، دلیل وقوع این پدیده ها و تحلیل آن است. اینکه چرا فرضا گروهی مانند نیروانا هم از دید مخاطب عام به موفقیت (یعنی فروش بالا) دست پیدا می کند و هم در ارزشگذاری منتقدان و مخاطبان خاص موسیقی جایگاه والایی دارد با جستجو در این ریشه ها قابل توجیه منطقی است اما بگذارید از بحث اصلی دور نشویم و فقط به این نکته اشاره کنیم که حتی بسیاری از ارائه دهندگان آثار پرفروش در عالم فیلم و موسیقی هم بعضا بدلیل خلاقیت و نوآوریشان مورد توجه عموم قرار گرفته اند که شاید در صورت پیروی صرف از کلیشه ها و فرمولهای قدیمی هرگز به آن نمی رسیدند.
بنابراین در چنین محیطی اهمیت هنر مستقل بیشتر به چشم می آید. با توجه به توضیحاتی که ارائه شد این موضوع تا حد زیادی روشن می شود که بطور کلی خلق اثر هنری با در دست داشتن چرتکه چندان سازگار نیست.
هنرمند مستقل با رهایی از قید و بند کلیشه ها و عادات، برای ذهن خود امکان بروز خلاقیت را مهیا می کند. با آنکه بسیار شنیده می شود که مدیران استودیوهای فیلمسازی و کمپانی های ضبط موسیقی ادعای میدان دادن به خلاقیتهای هنرمندان را مطرح می کنند اما متاسفانه این ادعا(بخصوص در حیطه سینما) چندان جامه واقعیت نپوشیده است و دستیابی به استقلال هنری بدون داشتن استقلال مالی از جمله دشواریهایی است که تنها عده معدودی از پس آن بر می آیند.
هنرمند مستقل شاید دغدغه چندانی برای جلب رضایت مصرف کنندگان نداشته باشد، اما در عوض جستجوگر و اهل کنکاش است. تلاش او در سطحی فراتر از یک تولید کننده صرف و در جهت تاثیرگذاری بر افکار و یا در شکل متعالی آن گسترش مرزهای رسانه مورد استفاده اش معطوف می گردد. نگاه هنرمند مستقل به دنبال ذهن هاست و نه نگران گیشه ها. برای درک تفاوت این دو دیدگاه میتوان به نقل قولهای زیر به عنوان جملاتی نمادین از دو طرز فکر متفاوت در مورد رسانه سینما رجوع کرد:
جرج لوکاس در جواب انتقادها از فیلمش Star Wars Episode I : خیلی ها از این فیلم و داستانش ایراد میگیرند. جالب است که مجبور به توجیه فیلمی می شوید که 920 میلیون دلار در دنیا فروخته.
دیوید لینچ در جواب به سوالی در مورد انتخاب موفق ترین اثرش: راستش تکلیفم با کلمه موفقیت روشن نیست. از دید من جز یک فیلم، تمام فیلمهایم به این دلیل که توانسته ام دیدگاههایم را به طور کامل در روند ساختشان به آنها تزریق کنم، موفق هستند.
قضاوت به خواننده واگذار می شود.
***
با توجه به مطالبی که عنوان شد می توان دریافت که با توجه به شرایط متفاوتی که بر حیطه سینما و موسیقی حاکم است امکان فعالیت هنرمندان مستقل در حیطه موسیقی بیشتر فراهم بوده است. با آنکه موسیقی دنیا نیز بمانند سینما از ژانرهای مختلفی تشکیل می شود، اما آثار تجربی و عاری از کلیشه زیادی در طول سالها شنیده شده است. بعنوان مثال موجی از موسیقی متفاوت و خارج از فرمول (حتی فرمولهای موفق و غنی از دیدگاه هنری) در اوایل دهه 1980 در قالب سبک آلترناتیو راک Alternative Rock پا به عرصه گذاشت و در اواخر آن دهه و نیز اوایل دهه 90 با توسعه یافتن و انشعاب سبکهایی دیگر از آن – نظیر ایندی راک Indie Rock – به کمال رسید. اینکه این سبکها چه تفاوت (و چه شباهتی) با موسیقی رایج دارند و از چه زاویه ای اهمیت استقلال را در موسیقی بنمایش می گذارند، در مباحث آینده مطرح خواهد شد.
در پایان امیدوارم با کامنت هایتان انگیزه ادامه دادن به بحثهای اینچنینی را در من تقویت کنید. متشکرم.

۹ نظر:

  1. موضوع بسیار جالبی است، شاید برای خیلی ها، از جمله خود من، پیش آمده که به این موضوع و مواردی شبیه آن - مثل "سلیقه هنری" - فکر کنم.
    یکی از اولین سوالاتی که در موضوعات اینچنینی از خودم می پرسم این است که آیا این موضوع تازگی دارد یا تنها ابعاد جدید و شاید گسترده تری پیدا کرده است. به خصوص در مورد موسیقی این سوال بیشتر قابل بررسی است چرا که سابقه طولانی تری نسبت به سینما دارد(اگرچه تئاتر می تواند به همان قدمت موسیقی باشد).
    جواب خودم به این سوال این است: به نظر من این موضوع همیشه وجود داشته و شاید بتوان گفت که در هر زمینه ای - موسیقی، سینما، شعر،...- همیشه طیفی از افراد مشغول به فعالیت هستند به گونه ای که در یک طرف طیف افراد خلاقی وجود دارند که به موضوعات "عمق" می دهند (یعنی ابعاد تازه ای را به مخاطب معرفی می کنند) و در سمت دیگر طیف افرادی حظور دارند که به این ابعاد "وسعت" می بخشند (یعنی مخاطب را برای درک این ابعاد تازه یاری می کنند به کمک تنوعی که پیش روی او قرار می دهند و تفسیرها و قرائت هایی که عرضه می کنند)

    پاسخحذف
  2. مثل هميشه عالي بود!

    پاسخحذف
  3. be onvane ye farde na ashna ba masaele honari migam ke maghalat por az esme afrade khasse, in mozu baes mishe ta bekham har che zudtar maghalato bekhunam va beram donbale kare badim. shayad be in khatere ke to ettelaatet ziade, shayadam be in khatere ke man hichi baram nist.

    پاسخحذف
  4. منتظر ادامه مطلبت هستم.

    پاسخحذف
  5. اگه فكر ميكني محصول نمي نونه اثر هنري باشه پس حتما فكر ميكني طراحي صنعتي يك رشته هنري نيست اين منو خيلي عصباني ميكنه!

    پاسخحذف
  6. به نظر بو هاي خوبي مياد كه خيز برداشتي واسه يه مطلب درست درمون از ايندي.كار خوبي بود كه يه مقدمه تقريبا طولاني نوشتي . به هر حال همه مخاطبات رو در نظر گرفتي. در ضمن تازه شروع كردي نبايد نا اميد شي بايد از هر راهي بتوني اينجا رو به عده بيشتري معرفي كني

    پاسخحذف
  7. fekr mikonam,nasre gira va kalame aalit hamrah ba hamsooyii andishehat ba tafakkorate man baes shode in neveshtat be tore mozaaf jazzab beshe...

    پاسخحذف
  8. سپاس از متن خوبت. البته من با نظر مهرداد که گفته محصول میتونه اثر هنری باشه موافقم. اما فکر میکنم اون چیزی که تو متن آمده با این گفته فرق داره. اونطور که من فکر میکنم اینجا محصول یک کلیشه با کاربرد مشخص هست. طراحی ماشین یا ساختمون یا درست کردن یه وسیله ای هم اگر دارای خلاقیت باشه میشه کار یا اثر هنری محسوب بشه، تو سینما یا شعر و موسیقی هم همین طور هست. دو تا فیلم خنده دار هر دوشون آدم رو میخندونن اما از نظر من فیلمی مثل لیلی با من است اثر هنریه اما فیلم مثلا 10رقمی نیست.
    بازم از نگارنده قوی این مطالب سپاسگزارم

    پاسخحذف
  9. GREAT
    EXCELLENT
    REALLY WORTH READING

    پاسخحذف