۱۳۹۲ آبان ۶, دوشنبه

در مرگ اسطوره



این آقا، امروز مُرد.

می دانم که خیلی هاتان او را نمی شناختید و خیلی از مردم دنیا، حتی دوستداران موسیقی، او را نمی شناختند. 

"لو رید" امروز مرد تا یکبار دیگر به چشم خود ببینیم مرگ یک اسطوره چقدر می تواند ساکت و بی سر و صدا اتفاق بیفتد. که مرگ او چند سالی بود که اتفاق افتاده بود. همان موقع که آلبوم مشترکی با متالیکا بیرون داده بود که حتی یک مرتبه گوش دادن به آن تا آخر طاقتی فراتر از تصور میخواست، همان موقع انگار نفسهای آخرش را به گوش می شنیدیم. 

همان موقع اما زیر لب زمزمه می کردیم که اینها، تمام این سکته های قوی و ضعیف، هرگز نمی تواند خدشه ای بر چهره اسطوره بیندازد. اسطوره – اسطوره راستین - وقتی که اسطوره شد، هیچکس، حتی خودش هم نمی تواند تیشه به ریشه خودش بزند. که او، دیگر تنها نبود. آلبومهایش، در دهه شصت و هفتاد، شاید تنها به اندازه چند هزار نسخه خریدار داشت. اما هر کس که خرید، و به جان خرید، یک گروه راک درست و حسابی تشکیل داد. و همه برگهای او که نه، ریشه های او شدند که پایش را در خاک محکمتر می کردند. 

و این تاثیر او بود، شگرف تر و ژرف تر از آنچه که به چشم بیاید. و دیرپاتر از تمام آنهایی که نامشان را هزاران بار شنیده اید. فقط اسم کسانی را که او را در شروع یا در بلوغ کارشان موثر دانسته اند، ردیف می کنیم و مو بر تن هامان راست می شود.  

می خواست بماند، و این میل به ماندن، شمشیر دو لبه ای بود. گفته بود: در مذهبی که من دارم، مهمترین فریضه گیتار زدن است. و گفته بود: هستی من ریشه در سیمهای گیتارم دارد. 

نمی دانم... شاید دیشب، اندکی پیش از اینکه قلبش بایستد تصمیم گرفته بود دیگر گیتار نزند. و قلبش به عهدِ بسته وفا کرد. و ایستاد.

Lou Reed (1942 – 2013)